براساس آخرین خبرهای منتشر شده، کشف شواهدی از حضور آشوریان تا مهرپرستی در زاگرس مرکزی صورت گرفت.
سجاد علی بیگی باستان شناس است و تدریس به عنوان استاد دانشگاه را از سرگرفته و دروس مختلف در حوزه باستان شناسی از جمله روش کاوش، شناخت مهرها و الواح و باستان شناسی هزاره اول پ. م و… را به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه رازی در گروه باستان شناسی این دانشگاه تدریس می کند.
این استاد دانشگاه هم اکنون در حال کار روی یافته های آخرین فصل کاوش خود در قواخ تپه است که فروردین منجر به کشف دو کتیبه میخی دوره آشورنو شد. وی این روزها با چند همکار متخصص خارجی در دانشگاه های کمبریج، کپنهاگ و تورنتو که ترجمه این کتیبه ها را به پایان برده اند، مشغول تجزیه و تحلیل متن کتیبه هاست.
از یافته های آخرین فصل کاوشی که داشتید برایمان بگویید. کاوش در قباق تپه درواقع نخستین فصل خود را پشت سر گذاشت و با یافته های جالب توجهی از جمله کتیبه آشوری همراه بود. این کتیبه چرا این اندازه اهمیت دارد؟
چند سالی است که روی مطالعه عصر آهن منطقه غرب ایران بویژه کرمانشاه متمرکز شده ایم. براساس مقاله کشف شواهدی از حضور آشوریان تا مهرپرستی در زاگرس مرکزی مایل هستیم بدانیم که در هزاره اول پیش از میلاد، به لحاظ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی چه اتفاقاتی در این منطقه افتاد. هرچند منابع مکتوب بین النهرینی در این خصوص اطلاعات خوبی در اختیار ما گذاشته اند، اما این اطلاعات براساس نگاه بین النهرینی ها به ماست و ما باید برای تکمیل یا تحلیل دقیق تر این نگاه، نیازمند انجام کاوش های باستان شناسی هستیم تا بتوانیم تصویر روشن تری از وضعیت منطقه در روزگار باستان داشته باشیم. از این بابت، پروژه باستان شناسی زاگرس مرکزی در دوره آشور نو را تعریف کردیم و با موافقت و تصویب آن توسط پژوهشکده باستان شناسی کار خود را 3 سال است که در منطقه کرمانشاه آغاز نموده و مشغول کاوش و پژوهش هستیم و تاکنون نیز نتایجی را بدست آورده ایم.
در سال 1372 اهالی روستای قواخ تپه حین اصلاح مسیر یک نهر قدیمی که از بخشی از محوطه قدیمی قباق تپه کوزران می گذشت، پسر بچه دانش آموزی یک کوزه حاوی 141 سکه دوره سلوکی را یافت. همان زمان در مجله باستان شناسی تاریخ گزارشی از این کشف منتشر شد. با این کشف، قباق تپه که در سال 1348 در فهرست میراث ملی نیز ثبت گردیده بود، برای باستان شناسان شناخته تر و جذاب تر شد.
در سال 1393 به همراه آقای علیرضا مرادی بیستونی مطالعه این مجموعه سکه ها را آغاز کردیم. این مطالعات آماده انتشار بود که بنابر دلایلی به تاخیر افتاد. در طول این زمان، دو بازدید دیگر از داشتیم که یکی در سال 1393 و دیگری در سال 1398 بود. در بازدید سال 1393 متوجه چند سنگ تراش خورده در محوطه شدیم و ضمن مستندنگاری، تصاویری نیز از آنها تهیه کردیم. اهالی روستا معمولاً از این سنگ ها به عنوان پله و محل نشیمن در حیاط خانه های امروزی خود استفاده می کردند.
از آنجا که در آن زمان این تکه سنگ در میان گل و لای بود حجاری های سطح دیگر آن مشخص نبود. از قضا در سال 1398 که در تپه خیبر روانسر مشغول انجام کاوش های باستان شناسی بودیم یکی از اهالی که فهم درستی از میراث فرهنگی داشت به ما اطلاع داد که خانه قدیمی یکی از بستگانش در روستای قباق تپه که در معرض تخریب است، پایه ستونی قدیمی به عنوان پله قرار دارد که می تواند برای ما مهم باشد. پس از بازدید متوجه شدیم که این سنگ حجاری شده نه یک پایه ستون، بلکه بخشی از یک «قاب سنگی دور پاشنه در» است که در میان یافته های باستان شناسی این دوره در منطقه بسیار مهم است.
در روزگار باستان و بویژه در دوره آشور نو در پایتخت ها و مراکز ایالتی و همچنین در دوره هخامنشی در مجموعه هایی چون تخت جمشید در بناهای بسیار فاخر و مجلل از قاب سنگی دور پاشنه در که از آن به عنوان پاشنه در یاد می شود، استفاده میشد. به نظر می رسید که این یافته سرنخ مهمی از وجود یک بنای فاخر و مجلل در این مکان است که کارکردی فراتر از یک ساختمان معمولی روستایی داشته است.
بررسی های بیشتر نشان می داد که احتمالاً این پاشنه در مربوط به دوره آشور نو یعنی حدود قرن هشتم پیش از میلاد و زمان اوج قدرت آشوری ها و حضور آنها در منطقه زاگرس است. این یافته که احتمالاً متعلق به ساختمانی به سبک دورۀ آشونو است و احتمالاً توسط آشوری ها برای کنترل منطقه ساخته شده، اطلاعات متون تاریخی را که منطقه زاگرس مرکزی بویژه منطقه کرمانشاه روزگاری تحت سیطره آشوری ها بوده را تایید می کرد. از این رو برای کسب اطلاعات بیشتر از زمینه این کشف، فروردین با موافقت پژوهشکده باستان شناسی به قباق تپه رفتیم و در دو گمانه کوچک کاوش را آغاز کردیم. در فراز محوطه گمانه 3 در 3 متر ایجاد کردیم که پس از یک هفته کاوش، بخشی از یک سنگ یادمان شاهانه آشوری که حاوی 23 سطر خط میخی بود را کشف نمودیم.
این یافته سرنخ های مهمی از حضور آشوری ها در ایران در اختیار ما می گذارد و نشان می دهد که محوطه قباق تپه در روزگار باستان یکی از دژهایی بوده که در مسیر لشکرکشی آشوری ها قرار داشته و پس از مقاومت در مقابل آن ها نهایتاً توسط آشوری ها فتح شده است. سنگ یامان کشف شده مربوط به روزگار «سارگن دوم» پادشاه مقتدر آشوری است و با توجه به ترجمه متن آن میتوان گفت که احتمالاً این یادمان مربوط به ششمین لشگرکشی این پادشاه در 716 پیش از میلاد به زاگرس مرکزی است. در یک طرف این سنگ یادمان نوشته هایی به خط میخی وجود دارد و در روی آن نقش پادشاه به همراه سمبل های خدایان آشوری حجاری شده است. با این حال این سنگ یادمان در روزگار باستان شکسته و آسیب دیده است و اکنون ما تنها تکه ای از آن را داریم.
با گذشت چند روز از کاوش و گسترش محدوه گمانه موفق شدیم تکه دیگری از را نیز بدست آوریم. بررسی ها پیرامون کشف شواهدی از حضور آشوریان تا مهرپرستی در زاگرس مرکزی حاکی از آن بود که این تکه تازه متعلق به سنگ یادمان دیگری است که در واقع حکایت از وجود سنگ یادمان دومی داشت که در محوطه برپا شده بود. این موضوع، علاوه بر اهمیتی که از دیدگاه تاریخی دارد، اهمیت محوطه از دیدگاه باستان شناسی را چند برابر می کند چراکه نشان از آن دارد این محوطه یکی از مهمترین دژهای منطقه بوده که بارها مورد حمله آشوری ها قرار گرفته و آشوری ها حداقل در دو مورد از حملاتی که به زاگرس داشتند اقدام به فتح این دژ نموده و همواره درصدد کنترل شورش مردم محلی بودند.
این سنگ یادمان ها در واقع یادبودنامه های هستند که به افتخار فتح این دژها برپا شده است. علاوه بر این سنگ یادمان ها، یافته های دیگری متعلق به هزاره دوم پیش از میلاد و دوره کاسی ها داریم که از اهمیت بالایی برخوردار است. کاسی ها یک قوم زاگرسی هستند که در ربع نخست هزاره دوم پیش از میلاد توانستند بین النهرینی ها را شکست دهند و برای چند قرن حکومت در بین النهرین را در دست بگیرند و روند تاریخی بین النهرین را به کلی دست خوش تغییر کنند.
با توجه به آنکه کاسی ها قومی بودند که در زاگرس زندگی می کردند آیا یافته های باستان شناسی داریم که از چگونگی زندگی آنها اطلاعاتی در اختیار ما بگذارد و بطور مثال به ما بگوید که آیا کوچ نشین بودند یا خیر؟
ما به لحاظ باستان شناسی اطلاعات کامل و دقیقی از کاسی ها نداریم، چرا که در ایران کاوش چندانی در این خصوص انجام نداده ایم. با اینکه براساس متون تاریخی، فهم بیشتری از کاسی ها داریم اما در شرق بین النهرین با کاوش هایی که در منطقه دیاله انجام شده و می شود اطلاعاتمان درحال افزایش است. براساس متون می دانیم که کاسی ها در منطقه زاگرس زندگی می کردند و برداشتی که از توصیفات متون شده، حاکی از این است که آن ها مردمانی متحرک یا کوچ نشین بودند. اما عموماً متون بین النهرینی خیلی دوستانه و محترمانه از مردمان زاگرس یاد نکرده از این رو پژوهشگران توصیف متون بین النهرین را اغراق آمیز یکسویه می دانند و از این رو استناد به این متون در خصوص توصیفات این مردمان را کمی با تردید می نگرند.
اینکه متون به ما می گویند که کاسی ها خانه ای ندارند و زیر سقف آسمان زندگی می کنند براساس تحلیل برخی پژوهشگران، کوچ نشینی تعبیر می شود اما اینگونه به نظر می رسد که متون بین النهرینی برای نامتمدن جلوه دادن و شهرنشین نبودن مردم منطقه اینچنین عنوان کرده و لزوما نشان از کوچ نشین بودن همه آنها ندارد. محوطه های بزرگ و وسیع با چندین متر لایه باستانی در استان کرمانشاه و محوطه های بسیار بزرگ و وسیعی دره دیاله در شرق عراق به منزله آن است که آنها لزوماً کوچ نشین نبودند، اما میتوان پذیرفت که کاسی ها جمعیت های متحرک نیز داشته اند.
در قباق تپه یافته های قابل توجهی از جمله سنگ یادمان و البته «قاب سنگی دور پاشنه در» داشتید. هر یک از این یافته های باستانی نشان از وجود بنایی از دوره آشوریان در این منطقه دارد. چه دلیلی دارد که شاهد بنایی از آشوریان در این تپه باشیم؟ آیا ساخت «قاب سنگی دور پاشنه در» در زمان آشوری ها دلیل خاصی داشت؟
آشوری ها به لحاظ معماری و حجاری از سرآمدان دنیای باستان بودند. از این رو در بناهایی که درست می کردند که عموماً بسیار بزرگ و فاخر بودند، معمولاً از یک قطعه سنگ ساده برای در استفاده نمی کردند بلکه یک قاب سنگی حجاری شده برای پاشنه در بناهای سلطنتی، مذهبی و اداریشان درست می کردند که جنبه زیبایی داشت و پاشنه در زمخت را می پوشاند.
زمانیکه آشوری ها به غرب ایران حمله می کردند برای کنترل این مناطق دو راهبرد را دنبال می کردند: در نواحی دورتر از پایتخت های آشوری، حکومت را به حاکمان محلی واگذار می کردند و تنها از آنها باج و خراج و فرمانبرداری و وقاداری به شاه آشوری را طلب می کردند. در نواحی نزدیکتر به سرزمین آشور آن ها پایگاه هایی برپا می کردند و یک حاکم دست نشانده آشوری را در آنجا مستقر می کردند که کنترل منطقه را به دست می گرفت. آشوریان در منطقه زاگرس مرکزی چهار استان جدید، تاسیس کردند که هر کدام یک پایگاه یا در واقع استانداری داشت. احتمالاً ساختمان یکی از این استانداری ها در تپه گیان در نهاوند بوده و دومین آن که اکنون شناخته شده، احتمالاً قباق تپه بوده است.
در مناطق غربی ایران بخصوص کرمانشاه با وجود کوهستانی بودن و به نوعی صعب العبور بودنشان بازهم شاهد حضور اقوام گوناگون و شکل گیری و تمدن های مختلف و محوطه های باستانی با یافته های متنوع فرهنگی هستیم. این امر از دوره پارینه سنگی و با حضور نئاندرتال ها گرفته تا همین امروز را در برمی گیرد. این منطقه چه ویژگی دارد که سالها مامن مردمان مختلف بوده و هست؟
کوهستان زاگرس بدلیل منابع بسیار غنی که دارد، به لحاظ جنبه های زیست محیطی برای مردمان روزگار باستان بسیار جذاب بوده است. همین جذابیت های زیست محیطی سبب شده تا مردمان دوره باستان که اصلی ترین دغدغه زندگیشان مععیشت بوده را به خود جذب کند. با توجه به اینکه در این منطقه تعداد زیادی غار و پناهگاه صخره ای، منابع سنگ و حیواناتی که میتوان شکار کرد وجود داشت در دوره پارینه سنگی جمعیت های قابل توجهی از گروه های مختلف انسان اولیه را به خود جذب کرده است.
در دوره های جدیدتر مانند اوایل دوره روستانشینی این مناطق به لحاظ وجود اراضی کشاورزی حاصلخیز و منابع مناسب از جمله آب سطحی و آب و هوای مساعد بستر مناسبی برای زندگی نخستین روستانشینان فراهم آورده است. از این رو در دره ها و نواحی تپه ماهوری منطقه شاهد شکل گیری استقرارهای آغازین و روستاهای اولیه هستیم. در دوره های جدیدتر که مس سنگی و آغاز شهرنشینی خوانده می شود این منطقه به لحاظ مواهب طبیعی و همچنین عبور جاده خراسان بزرگ که اصلی ترین شاهراه تجاری دنیای باستان بوده است، توانسته جمعیت زیادی را جذب کند و روز به روز رونق یابد.
آیا ساکنین این منطقه آداب و رسوم و دین و آیین خاص و منحصر بفرد خود داشتند؟
برای پاسخ به این پرسش باید دوره های جدیدتر و بویژه دوره های تاریخی رفت و آنها را مورد بررسی قرار داد، چرا که از دوره های قدیمی تر چیز زیادی نمی دانیم و اگر یافته های تپه شیخی آباد، آسیاب و گنج دره را که بقایایی آئینی تفسیر شده اند را کنار بگذاریم، چیز خاصی از دین و آیین دورۀ پیش از تاریخ زاگرس نمی دانیم. در این دوره های قدیمی مردمان منتطقه ظاهراً دارای اعتقادات مشترکی بوده اند که به صورت یکپارچه در منطقه زاگرس از کرمانشاه گرفته تا کردستان عراق و حتی ترکیه وجود داشته است. با کشف جمجمه بزها و کل ها در فضاهای معماری برخی از متخصصان اعتقاد دارند که میتوان گفت این مردمان به لحاظ دینی و مذهبی دارای مشابهت هایی بوده اند، اما اینکه اینها دقیقاً به چه آیین و رسوماتی مرتبط بوده، باید منتظر پژوهش های عمیق تر و گسترده تر ماند.
در دوره های جدیدتر پیش از تاریخ زاگرس اطلاعاتمان درخصوص دین مردم منطقه اندک است، چرا که میزان کاوش های باستان شناسی در منطقه اندک بوده است. اما در رابطه با پاسخ سوال جالب است که بدانید در دورۀ تاریخی شواهد مهمی از مهر پرستی در منطقه زاگرس مرکزی بدست آمده که یافته های اخیر ما در سرپل ذهاب از آن جمله است. به نظر می رسد این آیین میترا با رنگ و بویی اندک متفاوت همچنان در منطقه تداوم یافته است.
اگر از کاوش در قباق تپه و یافته های جذاب آن بگذریم، بررسی های دیگری در تپه هایی از جمله تپه خالصه داشتید. از آن بررسی آنجا و یافته هایش برایمان بگویید.
تپه خالصه یک روستای کوچک از دوره نوسنگی است که در دره خرمدره قرار دارد. در سال 1382 که عضو گروه بررسی باستان شناسی این محدوده به سرپرستی آقای دکتر ابوالفضل عالی بودم این محوطه را پیدا کردیم. به چند دلیل توجهمان به این محوطه جلب شد. از یک سو تنها محوطه نوسنگی منطقه و احتمالاً قدیمی ترین استقرار روستایی در استان زنجان بود که می شناختیم و از دیگر سو با توجه به وجود برخی ابزارهای سنگی، به نظر می رسید که دارای بقایای قدیمی تری متعلق به دوره پارینه سنگی است که البته نیازمند پژوهش های میدانی بیشتر است. پس از بررسی های ما، کاوش در این محوطه توسط آقای دکتر حمیدرضا ولی پور به انجام رسید که یافته های مهمی از آن کاوش بدست آمد. از جمله یافته های مهم کشف مهری گلی بود که یکی از قدیمی ترین مهرهای استامپی ایران است. کشف بقایای تدفین های کودکان در خمره، اشیای استخوانی و مجموعه سفالی متنوع که نشان از روابط این منطقه با دریاچه ارومیه و دشت قزوین داشت، از دستاوردهای مهم باستان شناسان در این محوطه بود.
یکی از یافته های فرهنگی که در باستان شناسی بسیار اهمیت دارد کشف مهرها و الواح گلی است. مهرهای قدیمی چه چیزهایی برای گفتن دارند؟
قدیمی ترین مهرها متعلق به دوره نوسنگی است. نظریات مختلفی درخصوص کارکردهای اولیه مهرها وجود دارد. برخی از پژوهشگران قدیمی معتقد بودند که اینها آویزهای زینتی و در موارد مهره هایی برای چشم زخم و طلسم بودند. اما باستان شناسان پس از آنکه اثر برخی از مهرهای اولیه را روی قطعات گل پیدا کردند، متوجه شدند که مهرها متعلق به سیستم هایی کنترل و نظارت بر امور داد و ستد و انبارداری و… هستند و موضوعات مربوط به مالکیت و مباحث اقتصادی را بیان می کنند. در واقع مهرها نشانه های مالکیت در دوران باستان هستند و برای جادو و طلسم استفاده نمی شدند. به بیان دیگر در دنیای باستان افراد درگیر در مبادلات و معاملات دارای مُهر بود و برای ثبت و ضبط، اطمینان از تضمین سلامت کالاها، انبارها و… از مهر استفاده می کردند. اشخاص معمولی به مهر نیاز نداشتند و مهرها معمولاً وسیله ای در ارتباط با شغل افراد بوده است.
براساس یافته های موجود هر مهر دارای تصاویر خاصی است که نشانه های خاصی دارد آیا می دانیم در دوران باستان، هر شخص بر چه اساس تصاویری خاص برای مهر خود انتخاب می کرد؟
قاعدتا پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است. باستان شناسان اعتقاد دارند که اینها برگرفته از طبیعت هستند. در دوران قدیمی تر شاهد نقوش هندسی و ساده هستیم. باتوجه به آنکه ابزارهای اولیه برای تراشیدن سنگ ها محدود است از این رو در دوران قدیمی تر با نقوش ساده هندسی روبرو هستیم. بعدها با پیشرفت ابزارهای تراش سنگ، نقوش تا حدودی پیچیده تر می شوند اما بازهم در اوایل شاهد نقوش ساده حیوانی هستیم. در دوره های جدیدتر با مطالعه نقوش مهرها می توان به شغل صاحب مهر پی برد، چرا که نقوش مهرها بازتابی از صاحب مهر بود. اگر فردی زمین دار یا کشاورزی کلان بود، صحنه ای مرتبط با کشاورزی و اگر دامپرور بود صحنه ای مرتبط با دامپروری نقش می شد. به استناد نقوش مهرها از هزاره چهارم پیش از میلاد شاهد فعالیت شغل های مختلف از نظامیان و جنگ آوران گرفته تا کاهن معبد و کشاورزان هستیم.
طی سالهای گذشته شاهد حضور باستان شناسان خارجی در قالب هیات های مشترک با باستان شناسان ایرانی در محوطه های باستانی ایران بودیم. ارزیابی شما از حضور خارجی ها چیست؟
در غرب آسیا که مکان انجام پژوهش های طولانی مدت باستان شناسی بود، تجربیات متعدد خوش آیند و ناخوشایندی از حضور هیات های باستان شناسان خارجی وجود داد. در ایران نیز تجربیاتی از این دست کم نیست. مواردی داشته ایم که هیات های باستان شناسان خارجی در محوطه ای کار کرده اند و باستان شناس ایرانی تنها به دلیل مقررات اداری و همچنین برای کسب تجربه به عنوان سرپرست هیات معرفی شده است. در چنین شرایطی بخش عمده کار علمی توسط پژوهشگران خارجی ها انجام شده و پژوهشگران ایرانی و خارجی در مواردی هم تراز نبوده اند. هیات های مشترکی هم داشته ایم که سطح تجربه و دانش تیم مشترک به هم نزدیک بوده و تجارب ارزنده ای از این راه نصیب باستان شناسی ما شده است. از این رو در صورتیکه ما بتوانیم محققان ایرانی با دانش و با تجربه را راهی هیئت های مشترک کنیم، و در کنار آن فرصت حضور دانشجویان مستعد ایرانی را فراهم کنیم، به سود باستان شناسی ما خواهد بود.
با این حال باید پذیرفت با توجه به زیرساخت ها و انواع امکانات آزمایشگاهی، کتابخانه ها و پشتیبانی هایی که پژوهشگران خارجی از آن برخوردارند، علیرغم پیشرفت چشمگیر باستان شناسی ما، میان باستان شناسی ما با آنها فاصله وجود دارد. با توجه به کمبود برخی از متخصصین میان رشته ای و مجهز بودن برخی هیئت های خارجی به متخصصان گوناگون میتوان از تخصص و تجربیاتی پژوهشگران و تیم های خارجی بهره لازم را برای شناخت هرچه بهتر باستان شناسی، تاریخ و فرهنگ کشور برد. باستان شناسی ایران دارای مشکلات جدی و بنیادی در خصوص مسائل مالی و تامین بودجه پژوهش های میدانی و آزمایشگاهی است. اگر مسائل مالی گروه های ایرانی رفع شود، و بتوانیم از امکانات آزمایشگاهی بهره مند شویم، میتوان امیدوار بود کارهای مهمی در این عرصه به انجام برسد.
درحال حاضر، براساس مقاله کشف شواهدی از حضور آشوریان تا مهرپرستی در زاگرس مرکزی تعداد کارشناسان و متخصصان میان رشته ای ایرانی در حوزه باستان شناسی بسیار محدود است، بطوریکه تعداد آن ها کمتر از انگشتان دست است. نگاهی به پژوهش های میدانی در سالهای اخیر نشان می دهد که در برخی سالها 300 تا 400 مجوز پژوهش میدانی صادر شده که با توجه به تعداد محدود کارشناسان متخصص در امور میان رشته ای و کمبود بودجه، امکان انجام مطالعات دقیق و همه جانبه در تمام این محوطه ها عملاً وجود نداشته است. متاسفانه در بودجه پژوهش های میدانی معمولاً جایی برای انجام تاریخ گذاری های مطلق، آزمایش های میان رشته ای و… نداریم از این رو نیاز، تا با برخی هیات های خارجی کارآمد و با تجربه در حوزه باستان شناسی همکاری داشته باشیم.
همواره صحبت از نبود بودجه برای انجام حفاری های باستان شناسی مطرح می شود. بودجه مناسب برای انجام یک فصل کاوش در ایران چقدر است؟
کار میدانی، فعالیتی هزینه بر است، اما در عوض به شناخت فرهنگ و تمدن این سرزمین کمک قابل توجهی خواهد کرد. اگر بخواهیم کاری درشان این آب و خاک و در سطح باستان شناسی استاندارد انجام دهیم و دستاورد پژوهش هایمان را در مجلات باستان شناسی معتبر بین المللی منتشر کنیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم، نیاز به همان زیرساخت ها، کتابخانه ها، پشتیبانی ها و آزمایشگاه های کشورهای خارجی داریم. نمی شود بدون زیرساخت های درست و حسابی یا آزمایشگاه های مجهز از پژوهشگران ایرانی مقاله منتشر شده در مجلات تراز اول دنیا خواست.
خارجی ها نخست، این امکانات را برای پژوهشگرانشان تدارک دیده اند، سپس از آنها پژوهش درجه یک طلب می کنند. زمانی انجام کار میدانی علمی امکان پذیر خواهد بود که پژوهشگران دغدغه پرداخت هزینه کارشناسان، هزینه انجام مطالعات آزمایشگاهی و… را نداشته باشند. در حال حاضر با توجه به افزایش هزینه دستمزد کارگران، کارشناسان، تجهیزات، آزمایش های سالیابی و… انجام یک کاوش علمی کوچک مقیاس با کمتر از 400 میلیون تومان امکان پذیر نیست. از این مهمتر تامین بودجه کار میدانی برای تداوم پژوهش هاست، در برخی از محوطه ها به سالها کار میدانی نیاز است تا نتیجه دلخواه حاصل شود.